مریم سیه پور

غم دل

نوشته هایی از مریم سیه پور نوشته های ان در حال چاپ میباشد راه ارتباطی بتر مریم سیه پور فقط وفقط از این ایمیل میباشدmaryammaryam2015@chmail.ir

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ربان جدید» ثبت شده است


درخلوت خود می خوردمو هم پیمانه نداشتم...
ساقی نداشتم...
انگار که سرم داغ شده بود...
نا نداشتم...
پاشودو راه برم یک قدم آرام جلوسه قدو عقب میرفت پاهم...
مکت کهنه اتاق رمن هی گلاش عقب جلو میرفتن...
گفتم ای موکت کهنه نمیخوای نو بشی فرش بشی!!!!
و تو ای قابلمه قور نمیخوای یکروز تو گودیت چلوموغ بدی به ما!!!
بیسوارد...
آه که چه جاسوسی کفش من!!!
دوتا چشم جلو دوتا چشم عقب  باز کردی که چی بشه؟منو میپای؟؟
بال بزن بپر رو دوشم کت بال دار قشنگم!!!
میدونم پاره نبودی توقشنگ!!!!
میدونم دوتا بچه لجباز سنگ زدن به بالات پاره شده...!
تو همیشه واسه من همان تک قشنگی شکل اولت میمونی!!!
غم نخور.
لای در باز کردم یک نگاه به این طرف یک نگاه به ان طرف کردم من...
هیچکی نبود توکوچه...
چرا هی تلو تلو میرفتم؟!!!
این چه صداییه این صدا ازکجاست کی داره میخونه...

باهماتن تلو تلو سرکوچه رفتم...
یکمی گوش کردم بعد زدم سرم این که اواز نیست صدای اذان میاد...
یهو انگار بدجوریهوای خدئا کرد دلم...!
گفتم ای تن بی ار لقوه گرفتی؟خودتو جمع بکن...
چون میخوایم بریم خونه خدا!!!!!!!
دو دلی میکردم برم تو یانرم تو...!
بعد به خودم گفتم مگه تو کافری خنگ خدا!!
به دلم گفتم بیا بریم تو مسجد یه سلامی عرض کنیم به خدا...
شنیدم واسه خدا مست یا هوشیار نداره خدا خداست...
فرق ندارهبنده هاش...
ماکه به کسی عضیت نکردیم...
مال یتبم...
مال پیر...
کسیو رسوا نکردیم دل من...
خب دلم هول بود گرفته بود دوتا پیک مشروب خوردم همین...
هی دل چرا انقدر تارف میکنی بیا بریم تو...
کلی تارف زدم منبمیرم توبمیری به دلم که بفرما که بفرما...!!!
کنار مسجد شیر اب بود رفتم جلو دستو صورت شستم...
دهانم رااب کشیدکم...
گفتم شرمنده خدا...
سر به پایین انداختم رفتم داخل مسجدگفتم یاالله سلام خدا...
میدونم بنده خوبت نیستم ...
این کارای زشتم از نداریه بیکسیه تنها میمونم خرمیشم...
ببخش مرا ای خدا...
میدونی خدا..
باراوله دارم میام به خونت...
چندتا حرف دارم دلی پردارم جرتو هیچکی رو ندارم....
خدایا فکر کن یه سگم پشت درن هی وق وق میکنم....
میدونی من تنهام خیلی تنهام خدا...
میدونم من کثیفم جلوی درمیشینم...
نمیخوام خونتون کثیف بشه...
نه نه بخدا جام خوبه...
کمی چشمامو مالیدم...
وای خدا .
خدا زیاد کنه شما هم کم ندارین ماشاالله!!!
فرش های ابریشمی...
خب مبارک باشه...
یه چیز بگم خدا؟؟
میدونی تواین شهر چند تا مثل منن؟؟
قربونت برم تو که خودن نمیشینی روفرشا..
خب بگو این خادمایکمی حال بدم به شکل ما...!!
ای خدا میدونی ان چندتا طفل گرسنه اند؟
چندتاشون مریض شدن؟؟
پول ندارند که برن درمان کنند.
ببخش خدا فضولیه میدونی چندتا زنن که واسه خرجی واسه شکم بچه ها
تن اوریان میکنن!!برای نامرد ها...
خیلی وقتا باخودم فکر میکنمچرا پس این نامرد ها که پول دارن واسی رضای تو پول نمیدن به انها!!...
ای خدا فکرنکنی ادم فروشم نه نیستم...
تو خودت همه چیزو میبینی اما اینم بگم دیگه لالشم...
راستش خدا روم نمیشه که بگم...
خب ببخشید خداچند روز پیش دیدی خدا؟اون فاطی کوچولورو میگم.دخترک نیم وجبی چقدر رنگو روغن مالیده بود به خودش...
میدونی قیمت اون ماشین چند بود که فاطی پیاده شد ازاون ماشین خودمم نمیدونم میدونم خیلی گرونه ای خدا...
نیم وجبی فاطی باکلی پول رفت خونشون...
مامانش امد بیرون بعد کمی ساعتی برگشت
چقدر خرید کرده بود بیچاره..
مرغ خریده بود گوشتو برنج...
واسه اون دوتا یتیمش کفش لباس خریده بود...
کاش ان لحظه چاغو پیشم بود ...
میزدم به اون پیر خر ماشینز  گرون...
کاش میسوزوندمش...
ولی جرعت ندارم...
اخه بااین کار باید برم به زندان...
فکر کنم دیگه زیاد حرف زدم مگه نه خدا؟
ببخش منو...
چقدر من خرم چقدر بی عغلم ببخش خدا...
فکر نکنی ادم فروشم نه نیستم...
چند روز پیش دیدی خدا چطوری پیچوندم آن چند مرد را؟....
دنبال حسن میگشتن...
خیره سر قاچاق رد میکنه من ندیدن بقیه میگن مواده...
مادرش اخه باید عمل کنه قلبش را...
واسه درمان مادرش جمع میکنه پولشرا...
بچست عغل نداره...
نمیگه فردا میره بالای دار؟؟؟؟؟
شرمنده ها ای خدا وقتی داشتم میومدم خونت اون علی بود رد شد خوردش به من..!!!.
بهش میگفتن علی شیر....!!!
ولی اون علی شیر شده معتاد...
دیگه روباه شده...
دست خودش نیست کلاهبردار...
هرجا که گیر میکنه زود میگه ان که شیران راکند روباه مجاز احتیاج است احتیاج است احتیاج...
تو همین چند روز پیش شیرین خانوم باصاحب خونش ریخته بود روهم...!!
اون شکم گنده خرپول شکل میمون میمونه صاحب خونش...
کاش دست من بودادمای این ریختی روتکه تکه میکردم...!
ای خدا ببخش منو تک خدا نیستماخه این شهر کوچیکه همه باخبر یشن از همدیگه...
فکر کنم دیر شده باید برم فکر کنم هنوز قهری بامن ای خدا...
صدبار گفتم ببخش غلط کردم ای خدا...
بد گفتم ان شب...
من خر باز مست بودم دادکشیدم...
گفتم ای خدا مگر دستت شده خالی مگه جیبت شده بیپول...
گکه گرفتی کنترات ادم را..
من غلط کردم ای خدا توببخش...
یه چیزی کوچیک بگم؟؟؟
خب خداقربونت برم خب بساز ادم را هرچقدر که دلت خوات...!!
قربونت برم خدا جون ولی
 
                     (آدم بساز)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۰۱:۰۳
marism siyahpor

کاش ان شب تو خوش نبودی پدر...

کاش آن شب نمیکردی لبندی مارد...

حاصل آن شب سیاه من بودم.....

آن سیاه بخت و بیچاره منم من...

من که ناخاسته به دنیا آمدم توی آن خانه پرفقر...

همه چیر حسرت بود...

درخانه ما هیچکسی حق عاشق شدن را نداشت ...

هیچکسی حتئ ارزو نمیکرد دران خانه بی روح...

ای خدا کوچک بودم اما خسته...

بااجبار دنیا آوردن مرا من نمیخواستم خب چرا؟؟!...

یک روز باپارچه کهنه بیرنگ کیف دوختی برام!!...

گفتی دیگر بزرگ شدی باید بری به مدرسه...

ولی مامان تو نمیدونی چی کشیدم آن روز....

تو مدرسه از خجالت قایم شدم...

تا بچه ها نبینن مرا...

میدونی مامان اخه همه شیک پوش کیف خوشگل با لباس های قشنگ...

گوش کن مامان...

گوش کن بابا...

بچه ها تو مدرسه پیدا کردن مرا ...

من شدم باعث خنده هی به من میخندیدن سر به سرم میذاشتن...

من خجالت میکشیدم از فقر خود...

درس من خوب بود... و عاشق درس خاندن بزرگ شدن ...

کسی شدن...

از همه بچه ها بهتر بود درس من...

من به تو نگفتم مامان!؟...

بعضی شب ها رویا میدیدم!!...

رویای بزرگ شدن...

دکتر شدن...

خودمو با لباس های قشنگ ...

کفش نو...

کیف نو میدیدم..

تازه یکشب تو رویا آمدش یک پسر زیبا و مهربان...

عاشقم بود مامان!!...

نه مامان نگو خفه شو دختر پرو...

هر نمره20که میاوردم یک قدم جلوتر به آرزوهایم میرسیدم...

خیلی خوشحال بودم وقتی که رفتم به کلاس راهنمایی....

بااین کهع فرق نکرده بود رختو لباس من ولی امید داشتم به اینده...

اما!!یکشبی انگار خدا خفته بود...

کاش آن شب هیچکس صدای زنگ را نمیشنید...

 تو باز کردی پدر آن دررا...

انگار به دلم آمده بود...

میمیرم...

چرا میلرزیدم من؟...

چرا ترسیده بودم هول بودم؟...

کاش آن لحظه میدیدی مرا...

مثل همه مادر ها...

کاش بغل میکردی مرا...

وقتی گفتی دخترم چای بیار زانو هام گیر نداشت...

ارام گفتم ای خداچرا من اینشکلی شدم؟...

پس چرا میترسم...؟

چی شده به من خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چند ساعت گذشت...

اومدی گفتی مبارک باشد دخترم...

تو میخوای عروس بشی!!!...

وای خدا  سقف خانه انگارریخت روسرم!!...

داد کشیدم گفتم نه تورو خداااا...

ولی باز اجبار...

گریه کردم داد زدم  التماس کحردم من...

ولی انگار نمیشنیدن آنها...

تا بیام به خودم بجنبم شد تمام دیگه من راداده بودن...

به یکباره آن کاخ رویا هایم فروع نشست...

آرزوهام همه ریختن برزمین...

من شنیدم مامان حرفت را...

که به عمه میگفتی بره بهتره یکنفربرسر سفره کم....

اگرکم میخواستید پس چرا اوردید مرا...

من هنوز گیج بودم منگ بودم...

حتئ فرصت نشود نگاه کنم دامادرا...

تا سرچرخاندم کنار آن مرد بودم...

تو دلم پرفریاد...

پر قصه بودم اما هیچکسی ندید مرا...

ابرو هایم پر پر...

حلقه ای در انگشتم نبود...

چشمای این عروس از گریه قرمزو پف کرده بود...

اره من یک عروسم یک عروس...

بگو ای خدا آسمان سنگ بباره...

اتشک بباره برحال من ....

بگویید کوه ها بریزند برزمین...

هرقدم  که برزمین میکوبم آتش برپا میشود ازردمن...

کاش ای خداامشب بمیرم...

مگر کسی افریده شده که دلش سنگ باشه سنگ سنگ...

آن کدام سنگیست که وارد کند در حجله مرا...؟

کاش یکی از شهر من آمده بود من غریبم اینجا...

سر روی شانه کی بذارم واسه گریه کردنام؟...

به کی بگم من نمیخوام بخدا میترسم؟...

ای خورشید دیگه بسته نتاب...

دیگه تااخر دنیا لباس مشکی به تن کن...

بلبلان دیگه آواز نخانید...

آبشاران خوشک شوید...

باغبانان دیگر گل نکارید...

بگذارید زمین خشک شود تشنه  شود...

ترک ترکک مثل لب من...

هیچ زنی بچه نیاره همه دنبا زیرو رو شه...

همه دنیا سکوت...

بگذارید خدا بشنود...

نعره و اشک این عروس...

ای خدا خوب نگاه کن به من  من عروسم ..

یک عروس کوچک...

من به تن جامه توری ندارم...


مثل عروس...

دست من هنا نداره!!؟

صورتم رنگی نداره...

سرمه ای در جشم من نیست بوی حمام نداره تن من!!...

کفش رنقره ای نیست درپای من ...

هیچکسی دست نمیزنه برام...

اتاق من سردو تاریک...

هیچ پنجره ای نیست!!!...

ای خدا میخوام دیگر لال شم واسه همیشه...

همه جونم انتقام...

خب خدا...

انصاف بود؟؟...

اما خدایکشبی دنیارا به آتش میکشم تا بسوزند  هرچی انسان مثل من..............



                                           (پایان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۵:۲۸
marism siyahpor