خسته
خسته ازگرمای زمین خشک /خسته ازاین همه کبیر/خسته ازندیدن حتی یک شاخه گل/خسته از اشکی که برایم نریخت/خسته ازگرمای اقوشی که نبود/
خسته ازچشمهایی که برایم گریه نکرد/خسته از زبانی که دوستت دارم رانگفت/
تخسته ازدلی که لانه ام نشود/خسته ازدستی که روی شانه هایم نبود/
خسته ازباری که ازدوشم برنداشتن/خسته ازدستی که دستهایم رانفشورد/
خسته ازقلبی که برایم نتپید/خسته از چشمی که برایم مست نشود/
خسته از مهر نداشتن ساقی/خسته ازمیخانه خالی/
خسته از مترسنگهای عاشقی/خسته از اسمان بی ماه/
خسته ازندیدن چشمک ستاره/خسته از موج پرقورور/
خسته ازسخره دل سنگ/خسته از مردن ما هی های عاشق/
خسته از سوختن شقایق ها/خسته ازاسمان بی ابرکه برایم بباره /
خسته ازاینهمه سکوت/خسته ازناقوس وصدای وحشت ناکش/
خسته ازاین همه سنگ قبرشکسته وبی اب/خسته ازتک درخت خشک/
خسته از دنیای بی سایه...خسته ازناباوری ها/خسته ازدلهای سیاه/
خسته ازان دنیای بی رنگ وسیاه/خسته ازان همه بی عاطفیها/
زمین مال تو...زمین مال همه ادمکهای سنگی
من به اسمان می اندیشم به پروازبه اوج رسییدن...درزمین عشقی نیست/
پر پر وازمیخاهم/من درارزوساختن دلو عشق اسمان رامی خاهم/
من همه حس نیازاسمان رامی خواهم/
کاشک بالی داشتم..انقدرمی رفتم تااوج وهمه خشم درون زمین راواژگون میکردم//ازدلهای سنگی زندان سنگی می ساختم تا با شمارشان روزها را سپری میکردم//کاش امید داشتم تا روزهایم را با امید سپری میکردم امید به این که کسی هست که من برایش مهم باشم وبا پایان من او هم به خود پایان دهد//ای کاش کسی دلش برای من تنگ بود همانند دلتنگی خورشید برای گل ها//ای کاش آسمان برای من نبارد چون بارشش دیگر پایانی ندارد//
روزها را با امید سپری میکنم وشب ها را با سوگواری و همین طور تا....//
(باتشکر از امیرسام)